ساعت
هرگز به دستش ساعت نمی بست
روزی از او پرسیدم
پس چگونه است
که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟
گفت:
ساعت را از خورشید میپرسم
پرسیدم
روز های بارانی چطور؟
گفت:
روزهای بارانی
همه ساعت ها ساعت عشق است!
-راست میگفت
یادم آمد که روز های بارانی
او همیشه خیس بود...!!!
نظرات شما عزیزان:
رومینا
ساعت15:52---4 اسفند 1391
سلام بابت داستان مرسی جالب بود