خــــاطـرات ِ کـــودکــــیوقتـــی داشتــم فکــر میکـــردم
آخـــرین بـــاری کـــه آرامـــــــــــــش داشتــــم کـِــی بــــود ،
ســــر ازخــــاطـرات ِ کـــودکــــی ام درآوردمـــ ـــ ــ ـ !! [ شنبه 27 ارديبهشت 1393برچسب:عشق،عاشقانه, ] [ 1:41 ] [ mahdi ] [
در دو جهان ... لطیف و خوش ... همچو امیر ما ...کجا؟در دو جهان ... لطیف و خوش ... همچو امیر ما ...کجا؟ ابروی او ... گره ... نشد گر چه که دید ... صد خطا چشم گشا و ... رو نگر ... جرم بیار و ... خو نگر خوی ... چو آب جو ... نگر ... جمله ... طراوت و صفا من ز سلام گرم او ... آب شدم ... ز شرم او وز سخنان نرم او ... آب شوند ... سنگها ... زهر ... به پیش او ببر... تا کندش ... به از شکر قهر ... به پیش او بنه ... تا کندش ... همه رضا آب حیات او ببین ... هیچ مترس ... از اجل در دو در رضای او ... هیچ ملرز ... از قضا سجده کنی به پیش او ... عزت مسجدت دهد ای که تو خوار گشتهای ... زیر قدم ... چو بوریا خواندم امیر عشق را ... فهم بدین ... شود تو را چونک تو ... رهن صورتی ... صورت توست ... ره نما از تو ... دل ار ... سفر کند ... با تپش جگر کند بر سر پاست ...منتظر ... تا تو ...بگوییش ...بیا دل چو کبوتری ... اگر ... میبپرد ... ز بام تو هست... خیال بام تو ...قبله جانش ...در هوا بام و هوا ... تویی و بس ... نیست روی ... بجز هوس آب حیات جان تویی ...صورتها... همه ... سقا دور مرو ...سفر مجو ... پیش تو است ... ماه تو نعره مزن ... که زیر لب ... میشنود ز تو ...دعا میشنود ... دعای تو ... میدهدت ... جواب او کای کر من ... کری بهل ... گوش تمام ... برگشا گر نه حدیث او ... بدی ...جان تو ... آه ... کی زدی آه بزن ... که آه تو ... راه کند ...سوی خدا چرخ زنان... بدان خوشم ... کب ... به بوستان ... کشم میوه رسد ز آب جان ... شوره و سنگ و ریگ را باغ... چو زرد و خشک شد ... تا بخورد .... ز آب جان شاخ شکسته را بگو ... آب خور و بیازما شب برود ...بیا به گه ... تا شنوی ... حدیث شه شب همه شب ... مثال مه ... تا به سحر ... مشین ز پا مولانا و درخت شکوفه داد...پدر فرانسیس یکی از کشیش های بزگ و محترم یونان است. ازکتاب : جوینده راه حق نوشته کازانتزاکیس اونی کهاونی که واقعا دوستت داشته باشه
شاید اذیتت هم بکنه ولی هیچ وقت عذابت نمی ده
شاید چند روزی هم حالتو نپرسه ولی همه حواسش پیشه توئه
شاید باهات قهر هم بکنه ولی هیچ وقت راحت ازت دل نمی کنه
تلخ ترین دردمیدونی تلخ تریـن درد چیه...؟
تو بـخـوای
اونـم بــخــواد
ولــی دنـیــا نــخــواد
عزیز شــُــــدمینویســَم براے خودم
براے دلم ، برای یکے که
غریبه بود ،آشنا شد
عــادتـ شد، عشقـ شـُد
هستے شـُد، روزگـار شـُد
عزیز شــُــــد
عطر....هیچی… مثل یک عطر اشنا عمق فاجعه رو نمی کوبه تو مغزت…!!! خداخدا تنها روزنه امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود دوست داشتنپروردگارا ... به من بیاموز ... |
||
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ] |